مغز هر انسانی مانند یک کامپیوتر بسیار پیچیده و منحصر به فرد است. اما مشکل اینجاست که این کامپیوتر پیچیده دفترچه راهنما ندارد. اما شاید بتوانیم تست شخصیت شناسی MBTI را دفترچه راهنمایی برای هر فرد در نظر بگیریم که ترجیحات کلی او را در ارتباط با دنیای اطراف نشان میدهد. مطمئنا افراد با انجام یک سری کارها که به آنها علاقه بیشتری دارند و یا تواناییشان در انجام آنها زیاد است احساس رضایت میکنند و انجام دادن این کارها نتایج بسیار بهتر و موفق تری نسبت به دیگر کارها برایشان دارد.
به اینگونه کارها که برای هر فردی منحصر به خودش میباشد و باعث میشود حس رضایت از زندگی و خود داشته باشند، ترجیحات میگویند.
MBTI پراستفادهترین ابزار شخصیتشناسی در تمام دنیاست به طوری که هر سال بیش از سه و نیم میلیون نفر در سراسر دنیا تیپ شخصیتی خودشان را به کمک پرسشنامه رسمی MBTI شناسایی میکنند. نظریه MBTI بر پایه مطالعات و تحقیقات کارل گوستاو یونگ روانشناس سوئیسی شکل گرفته است و تحلیل و تفسیر نتیجه آزمون MBTI منجر به شناخت رفتار، صفات و خصوصیات افراد میشود.
شاید بپرسید اطلاعاتی که از یک پرسشنامه اینچنین به دست میآید چگونه میتواند به سازمان کمک کند؟ پاسخ این است که نتیجهای که از این پرسشنامهها حاصل میشود، به سازمانها کمک میکند نقاط ضعف و قوت کارکنانشان را دقیقتر بشناسند.
از طرفی نتیجه این پرسشنامهها باعث میشود با انواع مختلف شیوههای ارتباطی آشنا شویم و مثلاً بفهمیم که هر کس به چه شیوهای اطلاعات مورد نظرش را دریافت و پردازش میکند.
و در محیط کار می تواند باعث روان شدن ارتباطات کاری گردد. بسیاری از مشکلاتی که در محیط کار پیش می آید به دلیل انتظار ما از دیگران ناشی می شود. ما انتظار داریم که دیگران رفتاری خاص داشته باشند اما آنها کاملا برعکس آن عمل می کنند. برای مثال اگر شما بدانید که ترجیح مدیر شما در دریافت اطلاعات توجه به جزئیات است، در هنگام دادن اطلاعات به وی وارد جزئیات می شوید.
بر طبق MBTI، انسان ها در روش دریافت انرژی، دریافت اطلاعات، تصمیم گیری و سبک زندگی با هم تفاوت دارند. برای مثال کسی که زیاد حرف می زند پرحرف نیست. بلکه او برای دریافت انرژی ترجیح می دهد با دیگران در ارتباط باشد و از جمع انرژی بگیرد. در عوض همکاری که در جلسات نظر نمی دهد بی اطلاع از موضوع نیست. بلکه او ترجیح می دهد در ذهن خود به موضوع فکر کند و پس از آنکه برای خودش به نتیجه رسید، نظرش را بازگو کند.
4 دسته عمده تمایلهای ذاتی فرد :
نحوه تمرکز و دریافت انرژی : درونگرایی (Introversion) یا برونگرایی (Extraversion)
نحوه دریافت اطلاعات : حسی (Sensing) یا شهودی (Intuition)
نحوه تصمیم گیری : منطقی (Thinking) یا احساسی (Feeling)
نحوه سازگاری با دنیای بیرون : قضاوتی(Judging) یا ادراکی (Perceiving)
دسته اول : حروف I و E
درونگراها (I) : افرادی هستند که انرژیشان را از درون ذهن خودشان میگیرند. اینها معمولا در تعطیلات ترجیح میدهند در خانه بمانند و کتاب بخوانند یا فیلم ببینند. بیشتر اوقات تنهایی را به بودن در جمع های غریبه و ناآشنا ترجیح میدهند و در تنهایی احساس بهتری دارند. درونگرا ها کمتر حرف میزنند به همین دلیل همه فکر میکنند درونگرایی یعنی خجالتی بودن که درست نیست. آنها تمایلی به بروز دادن احساساتشان ندارند و به زندگی خصوصیشان اهمیت میدهند.
برونگراها(E) : انرژیشان را از دیگران و تعامل با آنها میگیرند و به اصطلاح افرادی بیرونی هستند و تمایل به عملگرا بودن دارند. بدترین کاری که میتوانید در حق برونگراها بکنید این است که در تعطیلات به آنها بگویید در خانه بمانند. آنها بیشتر ترجیح میدهند با دیگران تعامل داشته باشند و در جمع حضور داشته باشند و از این طریق انرژی میگیرند. برای برونگرا ها بروز دادن احساسات بسیار آسان تر از درونگراها است.
دسته دوم : حروف S و N
افراد حسی (S) : برای جمعآوری اطلاعات نیاز دارند با حواس پنجگانه شان حس کنند و از تجربه کردن لذت میبرند. این افراد توجه زیادی به واقعیت دارند و دوست دارند روی جزئیات دقیق و مرحله به مرحله تمرکز داشته باشند.
افراد شهودی (I) : بیشتر تمایل به الگو ها تصورات انتزاعی دارند. آنها مسائل را با دید باز نگاه میکنند و از فکر کردن به احتمالات و آنچه در آینده اتفاق خواهد افتاد لذت میبرند. این تیپ شخصیتی ترجیحشان بر این است که کارهای تصوری و فکری انجام دهند و معمولا زیاد از این شاخه به آن شاخه میپرند.
“افراد حسی فکر میکنند افراد شهودی در رویا زندگی میکنند؛ و افراد شهودی فکر میکنند افراد حسی مو را از ماست بیرون میکشند. “
در آزمایشی افراد نوع S و نوع N را به دو گروه مجزا تقسیم کردند و سیبی را در مقابل هر دو دسته قرار دادند و از آنها خواسته شد که آن را توصیف کنند. گروه S مشاهدات عینی خود را بیان کردند. مثلا اینکه سیب قرمز است و قطری برابر 5 سانتی متر دارد، یک ساقه دارد و پر از لکهها سبز و کبودی است. گروه N خاطرههایی را بیان میکردند که با دیدن سیب به یادشان میآمد. مثلا اینکه این سیب ما را به یاد مادر بزرگمان میاندازد، که با هم سیبها را میچیدیم و پای سیب درست میکردیم.
دسته سوم : حروف T و F
افراد منطقی (T) : کسانی که به حالت T تمایل دارند به صورت منطقی تصمیم میگیرند، مسائل را تجزیه تحلیل میکنند و از استدلال علت و معلول استفاده میکنند.آنها بیشتر بر جزئیات تمرکز میکنند و هنگام تصمیم گیری بسیار محکم و منطقی هستند.
افراد احساسی (F) : افراد احساسی با قلبشان تصمیم میگیرد و در هنگام تصمیم گیری مردم و احساساتشان را هم لحاظ میکنند و در درک دیگران قوی هستند. این تیپ شخصیتی هنگام تصمیمگیری قطعا به این فکر خواهد کرد که پیامد های تصمیمش بر دیگران چیست و تلاش میکنند تا جایی که میشود با دیگران سازگاری داشته باشند.
برای اینکه این موضوع را در محیطهای کاری بررسی کنیم، برای مثال در بحث دیر به سر کار آمدن :«رییسی که به نوع T متمایل باشد ممکن است حقوق کارمندی که سه روز هفته را با تاخیر سر کار آمده است، کم کند. چنین تصمیمی بر اساس فرآیند است. اگر رییس از نوع F باشد ممکن است شرایط را درک کند و این تاخیرها را نادیده بگیرد.»
دسته چهارم : حروف J و P
افراد قضاوتی (J) : افرادی قاعده مند، اصولی و منظم هستند. این افراد از قبل برای هر کاری برنامه ریزی میکنند و سعی میکنند آن را برای لحظه آخر نگذارند. این افراد به داشتن چارچوب، قضاوت و تصمیمات محکم تمایل دارند. با توجه به علاقه ای که این افراد به قوانین و ساختار مشخص دارند، شما میتوانید برای انجام کارهای بلندمدت چندساله روی آنان حساب کنید. این افراد اغلب مرتب هستند و اگر قرار ملاقاتی داشته باشند، دور از انتظار نیست که چند دقیقه زودتر در محل مقرر حاضر باشند. ابهام و مسائل ناشناخته برای افراد قضاوتی بسیار اذیت کننده است و دوست دارند همه چیز طبق برنامه از پیش تعیینشده پیش برود.
افراد ادراکی(P) : دارای فکری بازتر، سازگار و انعطاف پذیر است. زیاد علاقهای به چارچوب و نظم و قانون ندارند و براساس نیاز خود را با برنامهریزی وفق میدهند. اگر قرار ملاقاتی با این افراد داشته باشید در خوشبینانه ترین حالت، ساعتی که باید در محل حاضر باشند تازه به سمت آنجا حرکت میکنند. تمایل به محیطهای منعطف دارند. اینها اعتقادی که نظم وسایل اطرافشان ندارند و میزشان تقریبا همیشه پر از کاغذ و وسایل است. افراد نوع P در لحظه کارهای خود را انجام میدهند و از اینکه در لحظه آخر تصمیم بگیرند لذت میبرند. این به این معنا نیست که افراد نوع P مسئولیت پذیر نیستند. آنها فقط شیوهای متفاوت برای انجام کارهایشان دارند.
” افراد ادراکی فکر میکنند افراد قضاوتی آدمهایی خشک هستند، و افراد قضاوتی فکر میکنند افراد ادراکی بیخیال و به اصطلاح بنداز و برو هستند. “
لازم به ذکر است، تست شخصیتی مایرز بریگز، ادعا میکند که تیپ شخصیتی در طول عمر تا حد زیادی ثابت است. به همین دلیل این تست به انتخاب مسیر شغلهایی که در دراز مدت همراه شما خواهد بود کمک بسیاری میکند.
البته واضح است که رشد شخصیت همیشه میتواند ادامه داشته باشد، ما به مرور زمان میفهمیم که چگونه بهتر خود را با شرایط وفق بدهیم و عملکرد بهتری داشته باشیم؛ اما ترجیحات ما مسئله ای پایهای است و به قوت خود باقی خواهد ماند.
مزیتهایی که تست MBTI در محیط کار میتواند به همراه داشته باشد :
1. ارتباط بهتر میان اعضا
شاید تصور ما این باشد که مهمترین چالشهای هر مدیر اجرایی یا مدیر پروژه در سازمانها مشکلات فنی یا مالی است. اما حقیقت این است که اغلب، مسئله تفاوتهای شخصیتی افراد و هماهنگ ساختن آنها بیش از هر چیز دیگری تبدیل به یک چالش میشود.
معمولاً اگر اعضای گروه از تیپ شخصیتی خودشان و دیگران آگاه باشند، بهتر میتوانند با یکدیگر ارتباط برقرار کنند.
علاوه بر این مدیر یک مجموعه با آگاهی از تیپ شخصیتی کارمندانش از شیوه کار کردن آنها مطلع میشود و بهتر میفهمد که نیازها و مهارتهای اصلی هر یک از اعضا چیست.
2. راندمان بیشتر
طبیعی است که بپذیریم نحوه دریافت اطلاعات در هر یک از ما به شیوههای مختلفی انجام میشود. از طرفی هر کس این اطلاعات دریافت شده را به شیوههای متفاوتی «پردازش» میکند. حتماً قبول دارید که اینها تفاوتهای مهمی هستند که خودشان را در محیط کار به خوبی نشان میدهند.
به عنوان رهبر یا مدیر یک سازمان حتماً دوست دارید افرادی را در سازمان گرد هم آورید که بتوانید از پتانسیلها و مواهب بالقوهای که درون آنهاست بیشترین بهره را ببرید.
حالا فرض کنید اگر بخواهید آزمون و خطا کنید و به مرور زمان و با کسب تجربههای تلخ کاری از کارمندانتان شناخت و آگاهی به دست آورید، چه هزینههای هنگفتی باید برای کسب این آگاهی و شناخت پرداخت کنید.
آشنایی با تئوری MBTI در محیط کار و شناخت تیپ شخصیتی کارمندان به شما کمک میکند بدون این که هزینه بالایی بپردازید و زمان زیادی را از دست بدهید، کارمندانتان را در محیط کار بشناسید و از نقاط قوت آنها در جایی که مناسب است استفاده کنید.
در نتیجه وقتی مطمئن باشید که هر کس در جایی قرار گرفته که برای آن ساخته شده است، راندمان نهایی سازمان افزایش پیدا خواهد کرد، کارمندان با رضایت شغلی بالاتری در محل کار حاضر میشوند و به شکل مؤثرتری با هم ارتباط برقرار میکنند.
همه اینها منجر به این میشود که سازمان، خدمات با کیفیتی را به مشتریان ارائه کند و در نتیجه رضایت مشتریان، باعث سود بیشتر و رشد سازمان خواهد شد.
3. گروهبندی و تشکیل تیمهای کاری
MBTI در محیط کار اطلاعات بسیار خوبی در زمینه نحوه کار کردن افراد به دست میدهد. بر اساس اطلاعات به دست آمده از تیپ شخصیتی افراد میتوانیم بفهمیم هر کس ترجیح میدهد به چه شکلی کار کند و در نتیجه هر کس را در جایگاهی قرار خواهیم داد که به طور طبیعی برای آن جایگاه ساخته شده است.
ضمناً به کمک MBTI میتوانیم اطلاعات ارزشمندی درباره مدل ارتباطی افراد به دست آوریم و بفهمیم تعارضهای احتمالی میان افراد چه خواهد بود و چگونه میتوان آنها را مدیریت کرد. به عبارتی مهارت ارتباطی اعضای سازمان با یکدیگر بهبود خواهد یافت.
مدیرانی که میخواهند از ابزار MBTI در محیط کارشان استفاده کنند، میتوانند چیدمان اعضا در سازمان و در گروهها را به ترتیبی انجام دهند که تعارض و اصطکاک میان آنها به حداقل برسد و نقاط ضعف یکی از اعضا با نقطه قوت دیگری پوشش داده شود.
4. انگیزه دادن به کارمندان
اگر مدیر باتجربهای باشید به خوبی میدانید که نمیتوان به همه افراد به شیوهای یکسان انگیزه داد. در واقع هر کس از منبعی متفاوت انگیزه میگیرد و ما نمیتوانیم با رویکرد و روشی مشابه، همه را برانگیخته کنیم.
روشی که یک نفر را به خوبی از نظر روحی شارژ میکند ممکن است برای شخصی دیگر نامناسب باشد و انگیزه خاصی به او ندهد. اما آشنایی با تیپ شخصیتی این مشکل را تا حد زیادی حل میکند.
وقتی یک مدیر تیپ شخصیتی کارمندانش را میداند، عوامل انگیزه دهنده آنها را هم خواهد شناخت و در نتیجه مدیریت قویتری روی کارکنانش اعمال خواهد نمود.
به عنوان مثال، فرض کنید یکی از کارمندان شما برای شروع کاری که بر عهدهاش گذاشتهاید نیاز به شنیدن توضیحات منطقی، مستدل و دوراندیشانه دارد، در این صورت کار کردن روی آن پروژه برایش منطقی و معقول خواهد بود و تمام انرژیاش را صرف آن کار خواهد کرد.
شخصی دیگر ممکن است چندان نیازمند بازخورد شما نباشد اما همکار او با تیپ شخصیتی دیگر کاملاً احتیاج به دریافت بازخورد از جانب شما داشته باشد. مثلاً برای او مهم است که وقتی پروژهای را به خوبی انجام میدهد مورد تحسین و تمجید قرار بگیرد.
تیپ شخصیتی شما چیست؟ در زیر برای ما کامنت کنید
اگر از این مطلب خوشتان آمد، آن را برای دوستان و همکارانتان هم بفرستید.